داستان عاشقانه


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام خوش اومدین به دل تنهای من امیدوارم لحظات خوب و خوشی داشته باشید نظر فراموش نشه خوش و پیروز باشید راستی تبادل لینکم کنید بعد پیام بدین منم شمارو لینک کنم

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دل تنها و آدرس dellonly.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 68
:: کل نظرات : 139

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 49
:: باردید دیروز : 4
:: بازدید هفته : 53
:: بازدید ماه : 161
:: بازدید سال : 4958
:: بازدید کلی : 16114

RSS

Powered By
loxblog.Com

داستان عاشقانه
چهار شنبه 11 تير 1393 ساعت 1:45 | بازدید : 666 | نوشته ‌شده به دست دل تنها | ( نظرات )

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. 
زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. 
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. 
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. 
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. 
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. 
مرد جوان: منو محکم بگیر. 
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری. 
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه. 

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.




|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
baran kocholo در تاریخ : 1393/4/15/7 - - گفته است :
وبلاگ قشنگی داری.موفق باشی

<-CommentGAvator->
sohrab در تاریخ : 1393/4/13/5 - - گفته است :
داداش نوکرتم لینکت کردم داداش.وبلاکتم خیلی محشره

<-CommentGAvator->
طاهره در تاریخ : 1393/4/12/4 - - گفته است :
خیلی قشنگ بود.کلی گریه کردم

<-CommentGAvator->
adrina در تاریخ : 1393/4/11/3 - - گفته است :
Web khoshgeli dari b mnm sar bezan montazeram

<-CommentGAvator->
kنامی در تاریخ : 1393/4/11/3 - - گفته است :
به بعضيا باس گف:

عزيزم من کارگردان همين فيلمم که

تو داري برام نقش بازي ميکني


<-CommentGAvator->
حکیم در تاریخ : 1393/4/11/3 - - گفته است :
وبت دست رو دلم گذاشت احتمالا دست وبت خیلی خونی شده

<-CommentGAvator->
amirhosein در تاریخ : 1393/4/11/3 - - گفته است :


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: